قولوا الحق ولو على انفسکم
ابو ريحان نخستين متفکر و دانشمند اسلامى اين سرزمين است که تحقيقات علمى دقيق را بنيان ګذارى کرد. البيرونى با روش هاى علمى شبيه به متودهاى عصر امروز در رشته هاى مختلف علوم و فنون تحقيق و مطالعه نمود و هم در بسيارى از جهات بر محققان و متتبعان علوم امروز برترى داشت. زيرا وى به تنهائى در رشته هاى مختلفه آن کارى را انجام ميداد که امروز مؤسسات تحقيقاتى بزرګ دسته جمعى و با دستګاهاى تخنيکى پيش ميبرند.
در حاليکه آنهمه متخصصين در رشته هاى خاص مانند زبانشناسى، بشر شناسى و ديګر شعب که امروز با وسائل تخنيکى و فنى دست اندر کارند، در عصر البيرونى وجود نداشت. او با مشکلات سفر نمود و باوجود موانع زياد سياسى و اجتماعى تحقيق و مطالعه ميکرد و کتاب ماللهندوى ګواه و موئداين ادعا است. بيرونى در هندوستان نه تنها وظيفه عالم نجوم و هيات و رياضى بلکه وظيفه مورخ اديان، فيلسوف، بشر شناس، جغرافيه دان و زبانشناس را هم به عهده داشست. و تشنګى اى که براى تکميل دانش خود داشت او را واداشت زبان سانسکرت رابياموزد، متون قديم هندى رايه عربى ترجمه کند. چنانچه خودش در مقدمۀ ماللهند[۱] ګويد: ((دو اثر رابه عربى ترجمه کردم. يکى از سامکيا[۲] راجع به منابع و چګونګى همه مخلوقات و ديګرى از پتانجلى[۳] راجع به آزادى روح از زنجير جسم)).
عظمت و بزرګى بيرونى درين نکته نهفته است که وى عمرى راوقف مطالعۀ آثار هندى و جمع آورى مواد و مطالب راجع به هندوان نمود که اين عمل بذات خود قابل تحسين و تمجيد است. زيرا در آوانيکه ابو ريحان دست به اين کار زد توجه و اعتنا به عقايد هندوان ګناه بود و همه عقايد ايشان باطل و خرافى شمرده ميشد. اما اين نظرات مانع ګار او نشدو سدى در راه تحقيقات بسته نتوانست.
محمود غزنوى در حاليکه هندوان راميکشت يا مسلمان ميکرد، معاد آنها را ويران ميساخت ثروت آنها را تصاحب مى نمود و باخود ميآورد، البيرونى با دانشمندان و روحانيون هندو مى نشست، زبان ايشان را مى آموخت و از نظريات و عقايد، از رسوم و رواج ايشان خود را آګاه ميساخت و آنهم با مشکلات فراوان. چه ګشت و ګذار در هندوستان آن عصر براى دانشمندى چون البيرونى از هيچ لحاظ مساعد نبود. هندوان مسلمانان را وحشى، غارتګر و ناپاک تصور ميکردند و از آنها دورى مى جستند. دانش و دانشمندان هندو در اثر فتوحات سلطان محمود به نقاط دور دست هند پناه برده بودند. کشمير و بنارس که مراکز دانش هندى بود، بروى مسلمين کاملا بسته بود. البيرونى باين همه مشکلات فقط در مناطق تحت تسلط مسلمانان به ګرد آورى مواد و مطالب مورد نظر خود پرداخت.
چرا اين توجه به هند و عقايد هندوان؟
در جواب ميتوان ګفت که هدف البيرونى اساساً جستجوى حقيقت بود براى حقيقت. چه وى يا نبوغ خود متوجه شده بود که تمدن باستانى هند داراى متفکرين بزرګ و علماى خوب نجوم و رياضيات مى باشد. وى ميخواست اين همه علوم را خود بفهمد و بعد حقايق را طوريکه فهميده به معاصرين خويش بدون هراس شرح دهد. وى در راه تجسس و ګفتن حقايق از جرات اخلاقى کار ميګرفت که شايسته مقام ارجمند دانشمندى چون او بود. چنانګه خودش مى ګويد که جرات حقيقى آن نيست که شخصى در ميدان جنګ تاخت و تاز کند، خون دشمن را بريزاند و آبادیها راويران نمايد، بلکه جرات حقيقى آنست که انسان از مرګ هراسى نداشته باشد و چنين جرات را در ګفتار و هم در کردار ظاهر سازد. و خود ګويد:
طوريکه عدل و انصاف صفتى است که بالذات ارزش دارد و فى نفسه زيبا است، همچنين راست ګويى و حقيقت جويى بذات خود با ارزش و بذات خود زيبا است. و فقط کسانى حقيقت جويى را ارزش بذات خود نمى يابند که شيرنى آنرا نه چشيده باشد و يا اشخاصى آنرا بى ارزش مى يابند که عمداً راه کذب و دروغ رادر پيش مى ګيرند و از راه راستى و حقيقت انحراف ميجويند. ګويند از دروغګوى مشهورى پرسيدند:
– آيا در زندګى هرګز راست ګفته اى؟
جواب داد:
– اګر از راست ګفتن هراسى نميداشتم ميګفتم که هرګز نه! وى در مذمت اشخاص کاذب و دروغګو فرمايد:
ايشان دايم از راه عدل و انصاف دورى ميکنند و مى پسندند با ستمګران و بيداد ګران با شاهدان تاحق وفاشکنان، با غاصبان اموال مردم و دزدان و با همه مفسدين که باعث بربادى جهان و انسان مى شود همنوا باشند.
البيرونى در نګارش اثر خويش دو هدف عملى نيز در نظر دارد، يکى اينکه کتاب وى به کسانى کمک کند که با هندوان در مسائل دينى به مباحثه مى پردازند. و ديګر اينکه معلومات اثر وى براى کسانى مفيد خواهد بود که آرزوى نزديکى و همزيستى با باشندګان هند راداشته باشند. پس روى اين دو اصل براى هر مسلمان مورد استفاده خواهد بود که: ((آرزو داشته باشد با مردم هند تبادل افکار کند و راجع به مسائل دينى، علمى و ادبى به اساس افکار تمدن خود ايشان بحث کند)). [۴]
البيرونى در مقدمۀ کتاب الهند خود اشاره ميکند که هدف من از نوشتن اين اثر نه جدل و مشاجره اى است، نه دفاع از کدام عقيده ونه رد دلائل مخالفين بلکه:
((کتاب من فقط شرح محض حقيقت تاريخى است و بس. ميخواهم حقيقت نظريات هندوان را بادقت و بدون کم و کاست به خوانندګان شرح دهم و با نظريات شبيه يونانيان مقايسه کنم تا رابطه ايکه بين هر دو وجود دارد واضح ګردد)). [۵]
به نظر البيرونى ميان عقايد هندوان و نظريات صوفيان، مذاهب مسيحى و ساير عقايد، نکات مشترکى در مورد مسائل چون مهاجرت ارواح (تناسخ)، وحدت الوجود، وحدانيت خدا و خلقت وجود دارد. وى ميداند که مسلمين چنين شرح عقايد هندوان را مخالف عقايد دينى خواهند يافت. ولى با اين هم او موقف بيطرفى علمى خود را با جرات اعلام ميکند و ګويد به اساس عقايد دينى خويش هيچ چيزى را به عقايد هندى ها نسبت نخواهم داد که دور از واقعيت آن عقايد باشد. وى نظريات بت پرستان و بسا عقايد ديګرى را که عقل نمى پذيرد با کمال بيطرفى و انصاف شرح ميدهد. چنين موقف علمى بيطرفى و چنىن روش تحقيق مقايسوى منحصر به فرد است و دلالت بر عظمت و نبوغ البيرونى ميکند. به عقيدۀ زخاو نګاشتن چنين اثر، در هر مملکت اسلامى ديګر و در هر عصر ديګر، به قيمت جان نويسنده تمام مى شد. و ازين معلوم ميشود که باوجود شهرت سلطان محمود غزنوى به بت شکنى و تعصب دينى، و سعت نظر و آزادى فکرى به حد زيادى در آن عصر وجود داشت که در هيچ دورۀ اسلامى نظير آن را نمى توان يافت. [۶]
تاريخ جوامع بشرى نشان ميدهد که تمدن ها مراحل ارتقاء و انحطاط رامپيمايند. يک تمدن در مرحلۀ ارتقاء و توسعه به خود اعتماد داشته و از رسالت خود کاملاً مطمئن مى باشد و فقط در چنين مراحل ارتقائى وسعت نظرى در هر ساحه به وجود مى آيد و تمدن ها دانشمندن و نوابغ چون بيرونى در آغوش خود مى پرور انند. و آنګاه که تمدن ها او به انحطاط ميروند، افکار و عقايد متحجر شده تعصب و تنګ نظرى غلبه ميکند. و عصريکه علمايى چون البيرونى، ابن سينا و ذکريا رازى راپرورش ميدهد بدون شک دورۀ ارتقاى تمدن اسلامى است. چه شخصيت البيرونى بعضى علماى دورۀ رنسانس تمدن اروپايى را به خاطر مى آورد. تمدن اروپايى وقتى بر تفوق و برترى خويش شعور يافت و به رسالت خود ايمان پيدا کرد، چنين دانشمندانى در خود پرورانيد که در هر ساحۀ علوم و فلسفه تحقيق کردند، به مناطق دور دست زمين به مسافرت پرداختند، اکتشافات کردند و کوشيدند عقايد، نظريات و عادات بيګانه و نا آشناى سائر تمدن هاى جهان را براى خود و براى مردم يوروپ قابل فهم و درک ساختند. و حالا چون احساس ميشود که سيل تمدن غرب عادات و افکار و طرز حيات ما مردم را بسرعت تغيير ميدهد و بتدريج محو ميکند، زبانشناسان، بشر شناسان و ديګر محققان ګونا ګون به کشور ما مى آيند و تلاش دارند تا اين بقاياى با ارزش تمدن ګذشته را از محو و نابود شدن نجات دهند و ثبت و ضبط کنند. ګمان کنم البيرونى تيز با همين روحيه رفتار ميکرد. وى ميديد که تاثير و نفوذ تمدن اسلام در سرزمين هند، عقايد، عادات و اخلاق کهن باشندګان آنرا بسرعت تغيير ميدهد، وى خواست قبل از بين رفتن آنرا براى دانشمندان قرون بعدى ثبت و ضبط تاريخ کند.
RRR
البيرونى وظيفۀ علمى خود را بصورت احسن انجام داد و سر انجام از جهان چشم پوشيد. از وفات وی قرن ها ګذشت، ولى سلسلۀ مطالعات او را کسى د نبال نکرد، هيچکس طبق روحيۀ تحقيقات و روش علمى او اثر جديدى به وجود نياورد.[۷] کسانيکه مانند عبدالحى ګرديزى خود را شاګرد او مى ګفتند، از استاد فقط نقل قول کردند و تحقيق تازۀ انجام ندادند. نويسندګان بعدى هم از زندګى او تنها داستانها ګفتند و ګذشتند و امروز در کشوريکه البيرونى زندګى کرده بود و براى ابد در خاک آن آراميده است برخى از کسانيکه از علوم نجوم و رياضى عصر جديد چيزى آموخته دمع الاسف آمادګى علمى و قدرت مطالعۀ آثار او را ندارند. و کسانى هم که شوقى و علاقه مند تحقيق در زمان ګذشته اند، با تفکر فلسفى و تحولات علوم انسانى نا آشنا اند و از اينکه به عمق افکار آن دانشمند ګذشته راه ندارند در جزئيات شرح حال و وقايع عصر و سنوات تولد و وفات او مى پيچند به اصطلاح متن را ناخوانده به شرح و تفسير حواشى مى پردازند.
RRR
البيرونى در مورد مطالعۀ هند، باوجود محدوديت اسناد و مشکلات رسيدن به منابع اصلى، اساسات يکنوع تحقيق مهم با ارزش علمى رابنيان ګذارى کرد، و آن عبارت است از مطالعۀ مقايسوى جهان بينى ها. وى تفکر هندى را با جهان بينى يونانى، طرز فکر صوفيان و اديان مختلف مقايسه کرد. محققان امروز در هر ساحه اين جهان بينى ها و تحولات تاريخى آن اسناد و مدارک فراوانى در دست دارند که البيرونى از آن محروم بود. و اين فقدان منابع صحيح در يک ګوشه مهم تحقيقات هند او ديده مى شود: يعنى مطالعۀ جهان بينى بودايى. هندوستان عصر البيرونى هندوى و برهمنى بود نه بودايى. آئين بودايى قبل از عصر وى نه تنها از هند بيرون رانده شده بود بلکه از سرزمين هاى افغانستان و ماوراء آنهر نيز ناپديد ګشته بود. ازين جهت از بوديسم به اختصار ذکر ميکند و از معلومات وى برمى آيد که به هيچ کدام کتاب بودايى دست نيافته بود و به کدام دانشمند بودايى روبرو نشده بود. طوريکه زخاو ګويد، اګر البيرونى مانند هيون نسانګ زاير چينى مى توانست آزادانه در هند سفر کند، بدون شک معلومات بهتر و فراوانى پيرامون تفکر بودايى ګرد مى آورد.
امروز ما به ياد بود آن يګانه دانشمند، آن يګانه رهنورد حقيقى و تنها راه علم و تحقيق، آن يګانه جويندۀ راستى در سرزمين هاى دور و نا آشنا و در جستجوى دوباره يافتن روحيۀ تحقيق او به اميد دوباره زنده شدن روش علمى او معلوماتى چند راجع به جهان بيستى بودا ګرد آورديم و به مناسبت هزارمين سالګرد تولد وى به خوانندګان مجلۀ آريانا تقديم ميکنيم. و به پيروى آن استاد بزرګ مى کوشيم در حدود توان نارسايى خويش، حقايق عقايد بودا را طورى که هست بيان کنيم و شرح دهيم هر آنچه راکه عقل مى پذيرد و هم مى ګوئيم هر آنچه را که فکر و احساس ما نه مى پسندد.
سيد بهاء الدين مجروح
(دوکتور در فلسفه)
رئيس انجمن تاريخ
[۱]-: Al-Beruni’s India.
ترجمه مقدمه و تعليقات: Dr. Edward C. Sachau، چاپ لاهور ١٩٦٢.
[۲] -: Samkhya
[۳] -: Patanjali
[۴] -: همان کتاب، جلد دوم، ص ٣٢٥.
[۵] -: همان کتاب، ص ٩.
[۶] -: همان کتاب تعليقات، جلد دوم، ص ٣٣١.
[۷] -: در ساحۀ مطالعات هند، فقط در زمان امپراطورى مغول، شهزاده داراشکوه به فلسفۀ هند توجه کرد و متون قديم و پانيشادهارا از سانسکرت به فارسى ترجمه کرد.
تبصره زیاته کړئ